بادرنظر داشتن مشکلات داخلی و مصائب دولت های ایالات متحده در امور اجتماعی-اقتصادی، شدت گرفتن روند ظهور قدرت های منطقه ای و جهانی و رقبای تازه نفس به نوعی به توقف امر هژمونیک امریکا و روند سلطه جهانی این کشور منجر خواهد شد.
بسياري از نظريه پردازان سياست بين الملل بعد از فروپاشي شوروي سابق بر اين عقيده اند كه آنچه هژموني ايالات متحده آمريكا و سلطه تام اين كشور بر جهان خوانده مي شود، در يك دوره كوتاه زماني قابل تصور خواهد بود و ادامه فضای تك قطبي به مدت طولاني نمیتواند ادامه پیدا کند و طول دوراني كه نظام بين الملل، يك نظام هژمونيك و تحت سلطه يك بازيگر به نظر مي رسد، به شرايطي وابسته است كه در آن بتوان به درجه اي از ثبات طولاني مدت دست يافت تا منجر به نوعي موازنه قوا در جهان شود.
دوران كنوني را بنا به دلايلي هم چون، بازيابي قدرت از سوي روسيه پس از دوران افول ناشی از تجزیه، رشد توانمندي هاي اقتصادي در چين، تضعيف شديد جنبه هاي نرم افزاري قدرت آمريكا، بحران اقتصادي و بروز تضادهاي شديد در نظام سرمايه داري، تقويت و رشد جنبش هاي اعتراضي در غرب، بروز جنبشهاي اسلام گرا در جهان اسلام (به عنوان تنها تضاد فرهنگی در تضاد با تمدن غرب) را بايد دوران افول هژموني آمريكا دانست.
بر این اساس با توجه به اوصاف ذکر شده، اعتقاد قاطبه تحلیلگران بر این است که حکومت آمریکا در عرصه جهانی محدود شده و نمی تواند نقش مدیریت جهانی را با اقتدار ایفا کرده و دکترین های مختلفی را به اجرا بگذارد. از این رهگذر می توان اذعان داشت آمریکا در پرداخت هزینه کسب قدرت و رضایت در عرصه بین الملل دیگر توانایی سابق را نداشته و به شدت در حال افول است که این امر موقعیت برتری طلبانه اش را در موضع انفعال قرار داده است. در نوشته حاضر سعی در بررسی و تقسیم بندی علل و عوامل تغییرات و تحولات ایجابی کاهش هژمونی ایالات متحده با توجه به چالش های پیش رو موثر داخلی و خارجی در ایجاد دوران گذار احتمالی خواهیم داشت.
تاثیر افول هژمون از شکاف اجتماعی
قدرت هژمونیک دقیقاً به این دلیل که به" رضایت اکثریت" تحت سلطه نیاز دارد، هرگز نمی تواند کاملاً مسلط باشد. به عبارت دیگر، هژمونی جهان شمول نیست. هژمونی باید تأمین، باز تولید و حفظ شود. حفظ و تداوم هژمونی، نیازمند این است که گروه حاکم به گروه های تابع خود، امتیازاتی بدهد اما از این منظر امروزه شرایط ویژهای در فضای ایالات متحده حاکم است و بحران های اقتصادی و اجتماعی این کشور را دچار تفرق حزبی و سیاسی نموده که حاصل آن ایجاد شکاف عمیق و طبقات متکثر ناراضی در بین جامعه آمریکاست.
از جمله شاخص های این شرایط ویژه، بحران در وضعیت مالی کشور، بدهیها و کسری بودجه است. تداوم بحران های سال ۲۰۰۸ به بعد هم چنان در حالت رشد قرار داشته و تازه ترین نمود خود، منجر به تعطیلی دولت این کشور شد. افزایش فقر و بیکاری و مالیات و همچنین کاهش قدرت وام دهی بانک ها، تنها نمونه ای از وضعیت نابه سامان دولت مردان آمریکایی را در عرصه داخلی نشان می دهد. در این بین بحران مالی، رسیدن به اجماع را برای گروه ها و احزاب سختتر کرده است و نتیجه تداوم این وضعیت آسیب ها و بحران های اجتماعی را نمایان می سازد که می توان مبنای شاخص های ثانوی دیگری قرارگیرد.
مردم ایالت های مختلف آمریکا برای بیش از پنج سال، اقتصاد و اشتغال را به عنوان مهم ترین مشکل پیش روی کشور تا به امروز می دانند و معتقدند این معضلات به مراتب جلوتر از مراقبت های بهداشتی و کسری بودجه است. با این وضعیت اکثر آمریکایی ها همچنان دیدگاه منفی از وضعیت اقتصاد ملی دارند. نزدیک به دو سوم آنها میگویند که وضعیت اقتصاد بد است، و نزدیک به یک چهارم معتقدند اقتصاد داخلی در شرایط بسیار اسف باری قرار دارد و در حالت کلی بیست و نه درصد از امریکایی ها فکر می کنند اقتصاد بهترمی شود، و ۴۴ درصد بدبینی عمیقی نسبت به بهبود وضع موجود دارند.(۱)
نظم جدید و نبود طرح ایده آل
به گزارش پایگاه "واچینگ" آمریکا؛ تیک تاک ساعت دوران ریاست جمهوری "باراک اوباما" رو به پایان است. پنجره فرصت دستیابی به اهداف سیاسی بزرگ در پاییز بسته شد و رئيس جمهور با دو سال باقی مانده در کاخ سفید، تبدیل به یک اردک لنگ شده است.
اوباما، کمکِ شرح حال نویسش، "دیوید رمنیک" را برای کمک به ایجاد محدودیت قدرت قبول کرده است؛ وی قبول کرده این نویسنده ایده های رئیس جمهور در مورد جهان، ایالات متحده آمریکا و در حال حاضر کاهش جاه طلبی های اش را منعکس کند.
در این شرح حال رئيس جمهور ایالات متحده اذعان میکند که رسیدن به موفقیت بزرگ در قانون، به استثنای قانون احتمالی مهاجرت در عرصه داخلی برای وی بعید است. اوباما معتقد است کمتر از ۵۰٪ شانس موفقیت در رسیدن به یک توافق صلح بین اسرائیل و فلسطین و یا حل و فصل موضوع هسته ای در ایران و یا جنگ داخلی سوریه وجود دارد. او احساس میکند وی بیشتر می تواند امر تعادل جغرافیای سیاسی جدید که آشفتگی کمتری نسبت به یک جریان ایجاد می کند را رسیدگی نماید.(۲)
در ارتباط با مسایل حوزه بین الملل سه منطقه برای اوباما از اهمیت بیشتری برخودار می باشند: منطقه یورو ( با یک پایان غیرقابل تصور برای آن)، منطقه خاورمیانه ( با تحولات بی شمار و غیرقابل پیش بینی در این منطقه) و منطقه آسیا - پاسیفیک ( با رشد ملیگرایی و تنش سیاسی، و رشد غیرمعمول اقتصادی کشورهای منطقه)؛ و بدون از شک مهم ترین چالش های آمریکا در بعد بین المللی، منازعات خاورمیانه و ظهور بازیگران منطقه ای قدرتمند است. ایالات متحده از بعد وقوع انقلاب اسلامی ایران دچار تزلزل در نحوه مدیریت خاورمیانه گردیده است. جایگاه ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک خاورمیانه در تامین انرژی و تقویت بازیگران منطقه ای همراه با ظهورآرمان گرایی اسلامی در سال های اخیر موجب افول قدرت برتری طلبانه ایالات متحده با بیشترین هزینه و کمترین فایده در سیاست خارجی دولت های جمهوری خواه و دموکرات گردیده است.
مدیریت نخبگان و بایدهای حفظ هژمونی
با فرض حرکت به سمت دوران گذار بین المللی با توجه به مشکلات و معضلات پیش آمده در جنبه های مختلف داخلی و جهانی، ناگزیر از قبول برهم خوردن نظم جدید جهانی بدون رهبری و مدیریت خاص سیاسی، اقتصادی و گاها فرهنگی سیاست مداران آمریکا هستیم. آن چیزی که آمریکایی ها نگران آن هستند، تضعیف نقش جهانی این کشور و لطمه خوردن به غرور ملیشان است. آن ها نگران مدیریت جهانی و نقش تصمیم گیر دولت ها به جای یک دولت می باشند و مدام آن را به واسطه نخبگان سیاسی به دولت گوشزد میکنند و دائم دولت را تشویق به سیاست های نولیبرالی یا نورئالیستی در حل منظم منازعات جهانی و منطقه ای میکنند.
مجموعه عوامل ذکر شده موجب شده نظریه پردازان آمریکایی در توصیه به مسئولین خود بایدهایی را برای حفظ برتری آمریکا در عرصه بین المللی مطرح کنند. در نظر اغلب متفکرین آمریکایی من جمله "والتز"، مادامی که نظام تک قطبی برجهان حاکم است دنیا در صلح و امنیت بیشتری است و این به دلیل آن است که نظام تک قطبی نسبت به نظام چند قطبی کمتر مستعد جنگ است و امکان صلح در آن بیشتر است. (۳)
به اعتقاد اندیشمندان "موسسه پلی تکنیک ویرجینیا " سه نشانه و راه را می توان به عنوان بایدهای حفظ هژمونی برای آمریکا درنظر داشت؛ اول، ایالات متحده به عنوان یک قدرت هژمونیک باید به منابع قدرت مادی قابل توجهی دسترسی داشته باشد، همچنین هژمونی خود را به صورت سلسله مراتب و بر اساس موقعیت به رسمیت بشناساند. دوم، هژمونی به عنوان نظم دهنده جامعه بین المللی به واسطه کاهش اجبار و استثمار در رفتارایالات متحده در سطح بین الملل ، باید رعایت شودسوم، رویکرد هژمونی در مذاکرات بر سر هویت و منافع، آن چیزی است که حکومت کنندگان امریکایی باید مدنظر داشته باشند.
در نهایت، ایالات متحده ممکن است از زور برای تحت تاثیر قرار دادن تسلط خود استفاده کند، در این صورت باید از این ابزار عاقلانه استفاده شود. اگر نیرویی نامشروع توسط آمریکا مورد استفاده قرار بگیرد، فاصله ای بین هویت قدرت غالب و هنجارهای بین المللی به صورت یک شکاف بروز پیدا می کند که در نهایت کاهش هژمونی پدیدار می شود.
برای حفظ رضایت کشورهای دیگر و به عنوان یک فرمت، ایالات متحده باید مقاومت در برابر کشش سیاست داخلی و نظم و ثبات بین المللی را برقرار سازد. اول، باید هنجارهای اساسی به رسمیت شناختن برابری حقوقی همه کشورها، رعایت قوانین مانند دیگران، محدود کردن آزادی خود و انطباق قدرت های ثانویه را حفظ کند. دوم، ایالات متحده باید درک کند که هنجارهای جدید ماهوی با مذاکره، دیکته نمی شود. این امر استانداردهای رفتار تحریم است. اما آن نیز نیاز به شناخت عوامل اجتماعی با هویت و منافع قابل احترام دارد. (۴)
نتیجه
سخن آخر این که اصولا در شطرنج سیاسی پهنه جهانی، میزان قدرت کشورها به عواملی چون شبکه ارتباطات، میزان نفوذ در رقابتهای جهانی، هنر همراهی کردن و رای خواهی از کشورها و نفوذ در آن ها، حجم سرمایه گذاری و بده بستان های مرسوم، قدرت اقناع افکارعمومی و داشتن عناصر مختلف چانه زنی مربوط است و هر کشوری در تلاش است از روشهای گوناگون برای تاثیرگذاری در چنین فضایی بهره گیری کند و در این مسیر ارائه تاکتیکهای موثر می تواند امتیاز بالایی به حساب آید که بر اساس آن باید میزان بالایی از هزینه ها را در سیاست ها و استراتژیهای خود به کار ببندد که فرضیه موجود در این رابطه می تواند انزواگرایی و منفعل شدن ایالات متحده را در برخی مناطق هم چون خاورمیانه و فعالانه عمل کردن در دیگر مناطق جهان از جمله آمریکای لاتین و آسیای شرقی را به دنبال دارد.
هر چند باید در نظر داشت از جمله هزینه هایی که دولت اوباما بر سر چرخش و تغییر دفعی و یکباره در استراتژی چشم انداز سیاست خارجی به سوی آسیای شرقی باید بپردازد رها کردن حداقل مقطعی خاورمیانه و کاهش حضور به صورت مستمر و دائمی است که این امر با در نظر داشتن مشکلات داخلی و مصائب دولت های ایالات متحده در امور اجتماعی-اقتصادی، شدت گرفتن روند ظهور قدرت های منطقه ای و جهانی و رقبای تازه نفس به نوعی به توقف امر هژمونیک امریکا و روند سلطه جهانی این کشور منجر خواهد شد.مهدی قاسمی
منابع:
۱. http://www.cbsnews.com
۲. http://watchingamerica.com/News/۲۳۲۹۴۵/obama-at-low-tide
۳. http://www.middlebury.edu/media/view/۲۱۴۷۲۱
۴. http://www.rieas.gr/research-areas/global-issues/transatlantic-studies/۷۹.htm
:: موضوعات مرتبط:
اقتصادی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 926
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0